عصب شناسی زبان چیست؟
مطالعات میان رشته ای، فرایندی برای پاسخگویی به هر مسئله، یا حل هر مشکل که نیازمند بررسی مقوالت گسترده و پیچیده است و حل آن صرفاً بر مبنای اطالعات حرفه ای و علمی یک رشته امکان پذیر نیست. زبان شناسی نیز مانند هر علم دیگری از دستاوردهای علوم دیگر بهره برده و خود نیز متقابال در رشته های گوناگون کاربرد پیدا کرده است. این علم در چند دهۀ اخیر پیوندهای جدیدی با رشته های دیگر علمی از جمله روان شناسی، جامعه شناسی، عصب شناسی و غیره برقرار کرده که منجر به پیدایش شاخه های علمی بین رشته ای شده است. برای اولین بار در کتاب »مطالعاتی درباره عصب شناسی زبان« به عصب شناسی زبان به عنوان یک میان رشته ای که به مطالعه ارتباط میان زبان و مغز می پردازد، اشاره شده است(ویتاکر و ویتاکر). عصب شناسی زبان مطالعه ارتباط میان زبان و جنبه های متفاوت کارکرد مغز، و تالشی برای پاسخ به »چگونگی درك و تولید زبان در مغز« است. در واقع این علم پیوند دهنده تئوری های نورولوژی/نوروسایکولوژی )چگونگی ساخت و کار مغز( و تئوری های زبانی است.
رابطه زبان و مغز؟
اگرچه استفاده از اصطلاح عصب شناسی زبان به بیش از چند دهه نمی رسد اما موضوع مورد مطالعه علم نوروسایکولوژی )رابطه فرایندهای ذهنی و مغز( سابقه ای به قدمت تاریخ بشر دارد. انسان از ابتدا پس از ایجاد آسیب در مغز وبه دنبال آن بروز اختلال در گفتار و شنیدار، به دنبال راه هایی برای شناخت ارتباط میان مغز و زبان و در نتیجه درمان اختالالت زبانی ناشی از آسیب های مغزی بوده است. با این وجود، به سبب پیچیدگی ساختار مغز و این حقیقت که مغز انسان زنده برای مطالعه کمتر در دسترس بوده است، تا قرن بیستم اطلاعات چندان دقیقی از عملکرد مغز انسان نصیب پژوهشگران نشده بود. در هر دوره بر اساس تعریفی که از ارتباط مغز و زبان ارائه شده است، مطالعات انجام شده و درنتیجه، نتایج حاصل نیز متفاوت بوده است. به عنوان مثال زمانی زبان را پدیده ای روحی ـ روانی تلقی می کردند و زمانی دیگر از آن به عنوان فعالیت عضوی که گاه مسئولیت آن بر عهده عضو زبان در دهان بوده است، نام برده می شد. برداشت های جدیدتر نیز زبان را فعالیتی حسی ـ حرکتی می دانستند که مسئولیت آن به مناطق حسی ـ حرکتی مغز محدود بود. برداشت های نوین نیز زبان را فعالیت شناختی و چندبعدی می دانند که نه تنها با سطوح مختلف فعالیت های مغزی ارتباط دارد بلکه در ساختار و عملکرد مغز نیز تأثیرگذار است.
دیدگاه های مطرح عصب شناسی زبان:
- دیدگاه منطقه بندی:
دیدگاه منطقه بندی به طور عمده منتسب به Gall و Broca است. این دیدگاه معتقد به ارتباط یک یه یک میان فعالیت زبانی وکارکرد مغز است و براساس آن هر عملکرد زبانی جایگاه ویژه ای در قشر مخ دارد. به عبارت دیگر این دیدگاه ادعا می کند که »عملکردهای شناختی عالی« توسط نواحی مختلف مغزی و به ویژه در کورتکس انجام می شوند. این دیدگاه تأکید می کند بسیاری از عملکردهای زبانی توسط قسمت بزرگی از مغز که در حال کار کردن باهم هستند، عمل می کند. بعضی از این مراکز »مراکز خواهر« در نظر گرفته می شوند که در اجرای عملکردهای شناختی دارای اهمیت تقریبا مشابه هستند و بعضی مراکز، نسبت به بقیه سطح باالتر در نظرگرفته می شوند نظیر ناحیه پری فرونتال، که نسبت به سایر مراکز، سطح باالتر در نظر گرفته می شود. این دیدگاه به دنبال یافتن رابطه یک به یک میان عملکردهای مختلف زبانی با نقاط آناتومیک متفاوت در مغز است. بر اساس این دیدگاه، آفازی ناشی از بروز ضایعه در مراکز زبانی است. بسیاری از دیدگاه های مطرح در حوزه ارتباط زبان و مغز متأثر از این دیدگاه هستند.
- دیدگاه ارتباط گرا:
به طور عمده منتسب به دانشمندانی نظیر Wernicke ،Lichtheim و Geschwind است. این دیدگاه به دیدگاه کالسیک/ نئوکالسیک نیز معروف است. بر اساس این دیدگاه، مراکز مختلف و مرتبط با هم در قشر مخ، وظیفه کارکردهای عالی مغز را برعهده دارند. توانایی زبانی در این دیدگاه شامل توانایی برقراری ارتباط بین تصاویر و ادراکات حاصله از حواس مختلف با واژگان است. زبان پریشی نتیجه قطع ارتباط میان مراکزی است که در مغز وظیفه کارکرد زبانی را برعهده دارند.
- دیدگاه داینامیک (لوریا):
این دیدگاه نیز معتقد به وجود سطوح مختلف در سازمان بندی زبان و فرایندهای مغزی است. با این وجود، این تعبیر از منطقه بندی بدان معنا نیست که برای هر کارکرد یک مرکز خاص وجود دارد بلکه در این دیدگاه اعتقاد بر آن است که کارکردهای مختلف زبانی نتیجه عملکرد به هم پیوسته و هم زمان مناطق گوناگون دستگاه عصبی هستند. به عبارت دیگر، زیرجزء های هر عملکرد، هر یک توسط نقاط متفاوتی از مغز انجام می شوند. این زیرجزء های عملکردی باید با یکدیگرترکیب شوند تا عملکرد پیچیده و عالی مورد نظر حاصل شود. تبیین ارتباط بین ضایعات کانونی و عملکردهای مغزی که تحت تأثیر ضایعه قرار می گیرند توسط این دیدگاه پیچیده تر است. از صاحب نظران این دیدگاه می توان به Luria اشاره کرد
- دیدگاه کل گرا:
این دیدگاه معتقد است که مغز به عنوان یک کل کار می کند یا حداقل در مورد عملکردهای عالی اینگونه است. کورتکس مرکز هدایت »عملکردهای عالی شناختی«، »تفکر نمادین«، »انتزاع« و … است و آفازی نشانه ای از نقصان/ فقدان در عملکردهای شناختی کلی است، نه فقدان زبان به تنهایی. این دیدگاه تحت عنوان دیدگاه “cognitivism “نیز شناخته می شود.از برجسته ترین محققین این دیدگاه می توان به Marie ، Head و Goldstein اشاره کرد. دیدگاه های Hierarchical هم تا حدودی منتج از نگرش کل گرا هستند و Jackson ،از بنیان گذاران دیدگاه تکاملی، سرمایه گذار و موسس school cognitive بود. دیگر نام های این دیدگاه: Unitarism ،equipotentiality
- دیدگاه لایه ای:
جدیدترین دیدگاه در خصوص ارتباط زبان و مغز است. تمرکز این دیدگاه بر وجود ارتباط بین چگونگی رشد مغز و پیدایش زبان در گونه های مختلف، چگونگی توسعه زبان در کودکان ونحوه اجرای عملکردهای زبانی در بزرگسالان است. طرفداران این دیدگاه معتقد به وجود ساختار الیه بندی شده مغز از سطوح پایین تر و ابتدایی تر به ساختارهای تکامل یافته تر و سطح باالتر کورتیکال هستند و تالش می کنند که نقش این الیه ها در زبان و ارتباط را تبیین کنند. براساس این دیدگاه، اختالل زبانی ناشی از آسیب مغزی همانند یادگیری زبان در مغز در سنین مختلف و در سطوح مختلف، متفاوت است و به دالیل متعددی از جمله سن و شرایط یادگیری و …بستگی دارد. Jackson و Brown از اندیشمندان بزرگ این دیدگاه هستند.
بدون دیدگاه